دیکشنری
داستان آبیدیک
half baked
hɑf be͡ikt
فارسی
1
عمومی
::
خل، بی تجربه، نیم پخته، خام، ناقص، (مج) ناپخته
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
HALE
HALE AND HEARTY
HALE FELLOW WELL MET
HALENESS
HALF
HALF PAST TWO
HALF A BUBBLE OFF PLUMB
HALF A DOZEN OF THE OTHER SIX OF ONE
HALF A LOAF IS BETTER THAN NONE
HALF A METRE DEEP IN
HALF A MIND
HALF A RIAL
HALF AND HALF
HALF ASLEEP
HALF BACK
HALF BAKED
HALF BINDING
HALF BLOOD
HALF BLOODED
HALF BOOT
HALF BOUND
HALF BRED
HALF BREED
HALF BROTHER
HALF CAP
HALF CASTE
HALF COCK
HALF CROWN
HALF DEAD
HALF DIALLEL CROSSING
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید